اجتناب‌ناپذیری جرم از همه ما مالیات می‌گیرد – شهرهای دوقلو


جنایت مردم را می ترساند، حتی آنهایی که مستقیماً درگیر آن نیستند. ترس ناخوشایند است و رضایت از زندگی را کاهش می دهد که علم اقتصاد فرض می کند همه ما سعی در به حداکثر رساندن آن داریم.

پرتره ادوارد لاترمن
ادوارد لاترمن

علاوه بر این، واکنش‌های افراد و جوامع به جرم و جنایت به طور گسترده‌تری افزایش می‌یابد، و رفاه ما را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد و محیط اجتماعی و اقتصادی را که در آن زندگی می‌کنیم، تغییر می‌دهد.

تیراندازی مرگبار در مرکز خرید آمریکا دو روز قبل از کریسمس را در نظر بگیرید. در بررسی پیامدهای اقتصادی جرایمی از این دست، الگویی از واکنش‌های غریزی و تعدیل‌های اجتماعی در حال وقوع پیدا می‌کنیم. این شامل پاسخ ما به جرایم دارایی، مانند موج کنونی دزدی مبدل کاتالیزوری خودرو در بسیاری از شهرهای ایالات متحده، و جرایم خشونت‌آمیز، مانند سرقت از ایستگاه‌های قطار سبک، سرقت خودروها، و حتی نزاع‌های مست در عرشه کشتی‌های تفریحی ارزان‌قیمت لیدو می‌شود. کشتی ها، در میان دیگران. ما واکنش نشان می‌دهیم زیرا تصور ما از ایمنی تحت تأثیر قرار می‌گیرد، حتی اگر واقعیت، از نظر آماری، متفاوت باشد.

بنابراین، اکثر مردم موافق هستند که جرم بد است و به جامعه آسیب می رساند. اما علم اقتصاد در این مورد چه چیزی می تواند به ما بگوید؟

از نظر تاریخی، به عنوان یک رشته دانشگاهی، خیلی زیاد نیست. اقتصاددانان به طور کلی موضوع جرم و جنایت و پاسخ آن را به جامعه شناسان، حقوقدانان و دانشمندان علوم سیاسی واگذار کردند. این در اواخر دهه 1960 تغییر کرد، زیرا گری بکر و همکارانش در دانشگاه شیکاگو پیشگام «اقتصاد خرد جدید خانواده» بودند. این مدل‌های متعارف انسان‌های منطقی را به کار می‌برد که هزینه‌ها و منافع را برای تصمیم‌گیری در مورد ازدواج یا بچه‌دار شدن می‌سنجید، به‌جای اینکه به‌طور سنتی‌تر، در مورد تعداد کارگر استخدام یا خرید گوشت چرخ‌کرده در مقابل مرغ، استفاده شود.

همان استدلالی که بکر در مورد خانواده ها به کار برد، در مورد فعالیت های مجرمانه و کنترل آن نیز به کار رفت. افراد عاقل ممکن است مرتکب جنایت شوند اگر مزایای انجام این کار، افزایش رضایت به دلایلی، بیشتر از هزینه های انجام آن باشد. درد ناشی از زیر پا گذاشتن ارزش های خود، درست یا غلط بودن، برای اکثر مردم به عنوان یک عامل مهم شناخته می شود. اما منطق این بود که اگر ما به عنوان جامعه بخواهیم جرایم را کاهش دهیم باید هزینه ها را افزایش دهیم. این می‌تواند ناشی از احتمال بیشتری باشد که عاملان دستگیر و مجازات شوند، و سپس مجازات‌های سخت‌تر.

اینها بینش بدی نبودند، اما برخی از محققان مفاهیم را فراتر بردند و خاطرنشان کردند که توجه کمی به هزینه های خارجی جنایت، فراتر از آنچه برای قربانیان مستقیم اتفاق افتاد، شده است.

هنگامی که شخصی مبدل کاتالیزوری کامیون من را قطع کرد، من از نظر دلار و زمان ضرر کردم. من قربانی بودم. اما این اتفاق در پارکینگ پر نور مجتمع آپارتمانی ما باعث ترس سایر ساکنان شد. “اگر مبدل را از فورد قدیمی اد قطع کنند، آیا این کار را با پریوس ما خواهند کرد؟” منبع دیگری از نگرانی ناخوشایند بود. رضایت از زندگی کاهش یافته است.

همین امر در مورد جرایم خیابانی که افراد را به جای اموال درگیر می کند صادق است. اگر بخوانم که کسی در ایستگاه گرین لاین دزدیده شده است، دفعه بعد که سوار قطار شوم بیشتر احساس ترس می کنم. آرامش کمتری خواهم داشت و بیشتر به دیگران نگاه می کنم. چه کسی از این مسافران دیگر ممکن است به من صدمه بزند؟ من ممکن است به این فکر نکنم که اصلاً سوار قطار نشوم، که اگر این موضوع را بر سایر قطار سواران مطیع قانون تعمیم دهیم، در نهایت می تواند به معنای پایان سیستم راه آهن سبک باشد.

به همین دلیل است که درگیری مرگبار با اسلحه در مرکز خرید آمریکا، گمانه‌زنی‌های فوری را در مورد تجارت مطرح کرد. از این گذشته، در ماه مه نیز یک تیراندازی غیرکشنده در آنجا رخ داد. آیا این الگویی بود که باعث می شد مصرف کنندگان از خرید در آنجا اجتناب کنند؟ آیا نصب فلزیاب ها و چک های کیف باعث می شود مردم احساس امنیت بیشتری کنند و به آمدن ادامه دهند؟ یا به این تصور می‌افزاید که مرکز خرید یک جنگل شهری است که در آن آتش‌سوزی ممکن است هر لحظه رخ دهد و در نتیجه به کسب و کار آسیب بیشتری وارد کند؟

با عقب نشینی، شیوع آشکار این پاسخ های ثانویه توسط افرادی که مستقیما قربانی نشده اند به یک سوال اقتصادی پاسخ می دهد: آیا جنایت همه ما را با هم بدتر می کند یا بهتر می کند؟ اکثر مردم به طور غریزی بدتر پاسخ می دهند.

اما در نظر بگیرید: در کودکی، احتمالاً در مورد اینکه رابین هود چگونه از ثروتمندان دزدی می‌کرد و به فقرا می‌داد، می‌خواندیم. ثروتمندان بیش از نیاز خود داشتند و بنابراین می‌توان هرگونه بهبودی در وضعیت وخیم فقرا را به‌عنوان بیش‌تر از آسیب برای ثروتمندان و بهبود جامعه توجیه کرد.

من یک وزیر و استاد الهیات را می شناسم که در «زمستان گرسنگی» 1944-1945 در هلند نوجوانی بود. هلندی ها که در سرزمین غیرقانونی بین نیروهای متفقین و آلمان گیر افتاده بودند، از سوء تغذیه انبوه رنج می بردند. کشیش آینده غذا را دزدید، شکست و وارد شد و یک بار به کسی حمله کرد تا برای مادر و خواهر و برادرش غذا بگیرد. او از این کار پشیمان است، اما می گوید که در همان شرایط دوباره وارد انبار ارتش کانادا می شود. آیا هیچ کدام از ما او را مقصر می‌دانیم؟

برخی دزدی‌ها، برخی تجاوزات در جامعه ما ممکن است ناشی از نیاز مطلق باشد. برخی ممکن است ناشی از تمایل، به ویژه در میان جوانان، به داشتن چیزهایی باشد که به نظر می‌رسد دیگران قادر به داشتن آن‌ها هستند، یا «تطابق» با یک عنصر جنایی که در خرده فرهنگ آن‌ها رایج است. انگیزه های بسیار دیگری نیز وجود دارد، برخی به طور بالقوه موجه، قابل توجیه یا صرفاً قابل درک. اما تقریباً در همه موارد، ضرر و زیان قربانیان و هزینه‌هایی که دیگران در جامعه متحمل می‌شوند، بیشتر از منافع یک دزد یا سارق موفق است. شخصی برای مبدل کاتالیزوری دزدیده شده 100 دلار دریافت می کند و برخی از صاحبان خودرو باید 1800 دلار و ساعت ها زحمت برای تعویض آن خرج کنند. و 10 یا 20 نفر دیگر در همسایگی کمی بیشتر نگران این هستند که آیا ماشین آنها هنگام پارک در یک مکان یا در خیابان ایمن است یا خیر.

اقتصاددانان مشاهده خواهند کرد که بازندگان بالقوه اگر دور هم جمع شوند و برای جلوگیری از جرم خرج کنند، وضعیت بهتری خواهند داشت. اما این شامل «مشکلات هماهنگی» و یک فرآیند سیاسی با افرادی با دیدگاه‌های بسیار متفاوت است. دانشجویان و کارگران کم‌دستمزد در آپارتمان‌هایی که فقط پارکینگ در خیابان دارند، در صورت برخورد با خودرویشان با بحران مالی مواجه می‌شوند. اساتید و پزشکان بازنشسته با پارکینگ زیرزمینی ایمن با مجموعه ای از دوربین های مداربسته کمتر مورد تهدید قرار می گیرند.

وضعیت اسفبار مشتریان و صاحبان مرکز خرید آمریکا واقعی است. وضعیت اسفبار سیستم ریلی مترو شهرهای دوقلو نیز همین است. برای نهادهای عمومی مانند این، هر تیراندازی، هر دزدی، هر واردات ناخواسته توسط یک فرد ترسناک، مشتریان را از خود دور می کند. هزینه های ثابت ثابت می ماند یا افزایش می یابد، اما درآمد کاهش می یابد. مردم ممکن است مجبور شوند دورتر رانندگی کنند و به یک مرکز با فروشگاه های کمتر و جذاب تر بروند، اما نمی خواهند مورد اصابت گلوله سرگردان قرار بگیرند. بزرگراه ممکن است گرفتگی بیشتری داشته باشد و ورود و خروج از پارکینگ گران قیمت ممکن است شما را کلافه کند، اما شما نمی خواهید در یک ایستگاه راه آهن منزوی که از کنسرت خود باز می گردید تنها باشید.

سیاستمداران ادعا می‌کنند که در برابر جرم و جنایت سخت‌گیر هستند و «در برابر علل جنایت سرسخت هستند»، اما این مشکلی است که برای مدت طولانی با ما خواهد بود.


دیدگاهتان را بنویسید